من مهديس حسام پور (هات هات ) نمیدام چرا..؟
| ||
|
نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ می انداختم بهشان. می پریدند، دورتر می نشستند. کمی بعد دوباره برمی گشتند، جلوم رژه می رفتند. آن طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَم بِش بود. کلید انداختَم در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – ناله ای کوتاه ریخت تو گوش هام – تو جانم. تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده ش هم داشت توو سرِ خودش می زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان. ترس خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم. مبهوت. گیج. مَنگ. هاج و واج نِگاش کردم. توو دستِچپش بسته ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ*ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعت خودم را سُکید. چهار و چهل و پنج دقیقه! گیج درب و داغان نگا ساعت راننده*ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!! آیا میدانید: دهان انسان روزانه یک لیتر بزاق تولید می*کند ؟ دل بي تو درون سينه ام مي گندد تنهایی ماه را که می چینی دست هایت غصه می خورند ، وستاره ها حسرت ... . . . نیازی به ماه وستاره نیست برای من یک سیب زرد هم بیاوری خورشید می بینم ات !
داني از زندگي چه مي خواهم خداوندا : براي همسايه كه نان مرا ربود، نان !! براي عزيزاني كه قلب مرا شكستند، مهرباني !! براي كساني كه روح مرا آزردند بخشش !! و براي خويشتن خويش ، آگاهي و عشق مي طلبم
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |